نون، گشنه بود، آب، تشنه
پوست پاره می کرد هراسون تنِ دشنه
نور حرکت می کرد آهسته
واسه شهرزادِ شهر میگفتن همه قصه
گوشا حرف میزدن، دهنا میشنیدن
غذاها آدما رو میخوردن نصفه
بارون به زمین میگفت دارم خیس میشم
گوشتا گاز میزدن دندونو با عشوه
جیبِ بزرگتر میخواست دلِ سکه
قلم موها به کاغذا میشدن آغشته
از دست قلب آروم نداشت سکته
رو اعصاب ملت میدادن رشوه
آفتاب، دلیل اصلی انجماد بود
و جنگ دلیل اصلیِ اتحاد
سرا به طرف گلوله ها میرفتن مثل باد
مُرده ها توی تخت، توی تابوت، زنده ها
بال ها پرنده میزدن، دریا شنا می کرد توی ماهیا
اتاق خالیا، نسبت به اجسام داشتن فوبیا
خودکشی میکردن که برسن به آدم، حوریا
زنگ ها رگباری تلفن میخوردن
طلاها سارقارو شبونه میبردن
ستاره ها کف آسفالت میشدن لگد
لاشخورا میگفتن شیرا بی عرضه ان
گوسفندا سر میزدن (میزدن، میزدن)
آدما عر میزدن (عر میزدن، عر میزدن)
رادیواکتیو به ما آلوده (آلوده، آلوده)
وسطِ این دنیای وارونه (وارونه، وارونه)
وقتی که محبت دست ها رو می سوزوند
آسمون خراش داشت فردارو می کوبوند
وقتی کفشا رو سَر بودن، سرا زیرِ پا
شادمانی داشت غم ها رو میسرود
وقتی قضاوت بود شغل موروثی مجرما
پشتِ پا میخورد، درست کار خرده پا
دودِ نفت میرفت توی چشمای صاحباش
وقتی آب تشدید میکرد شعله ها
وقتی بار میدادن میوه ها درخت
وقتی تشویق میشد دیده های جهل
وقتی شمع فوت میکرد زادروز مُردنو
جنین زندگی خفه زیرِ پای شهر
وقتی که عشق از تنهایی گریه میکرد (گریه میکرد، گریه میکرد)
صدای هق هقش یک جماعتو نفله میکرد
برگِ بهارِ زندگی زرد (بهار زندگی زرد)
دور وایساده بودم مشغول مشاهده
درگیری توی سَرم، پُر از مشاجره
شبیهِ خفاش، آویزون از سقف
یه تصمیم بود، تصمیم مبارزه
میکردم زمزمه شعرامو برعکس
تا بتونم شرح بدم به زبونِ خودشون
تو دنیای وارونه شون، وارونه ترین بودم
یا به دست میارم یا میرم از دست
گوسفندا سر میزدن (میزدن، میزدن)
آدما عر میزدن (عر میزدن، عر میزدن)
رادیواکتیو به ما آلوده (آلوده، آلوده)
وسطِ این دنیای وارونه (وارونه، وارونه)