توی قاب خیس این پنجره ها
عکسی از جمعهی غمگین میبینم
چه سیاهه به تنش رخت عزا
تو چشاش ابرای سنگین میبینم
داره از ابر سیاه خون می چکه
جمعهها خون جای بارون میچکه
چه اومدن و رفتنی بود
چه قدر ندونستنی بود
آدما اومدن برن، هدفشون فقط اینه رد بشن
شادیا هست، بازیا باهم، بازیا همه تو این مسیرن
همه ی آدما فریدن، واسه خودشون بی بدیلن
چه مقاصد بهتری بود، جمعه قرارداد قشنگ تری بود
چقد به کندی ها غر میزدی، چقد رفتنشون سریع بود
رفیق دلمون تنگه، صدای کیهانت آهنگه
همه منظومه هات هم آبرنگه
لباس خدایی واست تنگه
بیا پایین رفیق این چه رسم قراره؟
چه سیبی چه جرمی، کدومه جرائم؟
اینجا بینمون جنگه، اینجا کارایی نداره لایق خلایق
من خبر از مکانی دارم
زنده ها نه قراردادی دارن
نه قانونی به جز متر مربع
نه دغدغه های پنهانی دارن
رفت و آمدشون به میله
کینه عیبه، همه چی عشقه، نمیخوام طی شه
وقتی که عیشه زندگی کی که برو بیایی دارن
من چه رویایی دارم
این زنده ها چه جهانی دارن
ما چه حال خرابی داریم
چه خبرایی داریم
حیف اینا همه رویاس
همین مرده ها واسمون ساختنش
و آرمان شهری وجود نداره
اینجا دنیای به هم تاختنه
ما با گردان دل
شهود غریبانه های غیب
شما آغشته به خون ما سنگ
شما سر تا پا فلز
شمایی که دل همه رو بردید
مسخ شدیم قهرو آوردید
میخوابونید درجا با طلسم
شما سر تا پا فلز
دل ما هم که به هیچ قرص نیست
صد دفعه این قسمو خوردیم
هزار بار این نفسو کشتیم
اما خلایق هرچه لایق
دوای من چشاشه
دقایقم نگاهشه
دلبر منم این نقاط آبی روی دیوار صافه
همین توی قاب خیس این پنجره ها
عکسی از جمعهی غمگین میبینم
چه سیاهه به تنش رخت عزا
تو چشاش ابرای سنگین میبینم