[قسمت 1: جرشا]
شدم از همهٔ ایستا رد
۵۲ کالبد ۲۵
زخم چاقوهای مردم بر تن
زوم روی حقیقت و مردمک تنگه
قلب سبز رنگ و نوار مغز زرد
نمیدونم که چجوری باید به خودم من جواب پس بدم
چون بدهکارم بدهکارم بدهکار زمانای پوچ و عبث
بدهکار همه آرزوها، دود شدم من
تموم روزای خرد شدنم
بدهکارم بیشتر از یه عذرخواهی زودگذر
من به خودم میام و میگم که الان چند چنده
چی میشد اگه زمان برگرده
دیگه نمیکنم اشتباه فوراً و به جای قلب مغزو انتخاب کنم
و هرچند من اگه از اول
برگردم جای شر کردن
توی زنگ آخر درسمو میخونم مث بچه آدم
واسهٔ مدرک بلکه جلو سوالا نباشه پدر شرمنده
جبرانش میکردم برگردم عقب
یه درصد اگه بشه نمیجنگیدم واسه بردن
هیچ چیز تو ذهنم به جز کار مثبت نیس
شاید میشدم یه آدم ساده با کار دولتی
با اینکه میگم الان هی روبراس
کاش جوونیام نمیگذشت چت توی پارک
اشتباه کردم
اشتباه تجربه میشه و همون تجربه شکلدهندهٔ امروز ماس
ولی هی روبراس
[همخوان: حسین موسوی]
حیف دست و پام بسته رسماً
هی من توی جنگ سردم
و هی قلبم با پنبه سر زد
تو دوئل نابرابر با مغز زردم
و حیف دست و پام بسته رسماً
من یه آدم چوبی توی جنگ سردم
هی قلبم با پنبه سر زد
تو دوئل نابرابر با مغز زردم
[قسمت 2: جرشا]
هر یه قدم امروز راست
یا چپ به کل اَ دم
تاثیر داره روی ده سال بعدم
آه، تصورات توی ذهن خلاق
یا توهمات یه ذهن بیمار
جفتش یکیه
جالبه قصه اینجاس که اگه برگردم
دیگه نمیذارم بشه قصه بدتر شه
و از دست نمیدم عشق اولو
انتخاب میکردم عشقو چشم بسته
زندگی نرمال و ازدواج بچه
هر یه قدم اشتباه تا به یه نسل
یه عذرخواهی سادهٔ اون زمان، مرز الان رویا تا واقعیت
با اینکه خالیه ذهنم اَ فکر تو تیز
ولی بعد تو هیچ کسی مثل تو نیس
میدونی ربط داره این
به همون قدمایی که گفتم برداشتم توی ده سال پیش
روزی که رپو انتخاب کردم
اخراج اَ مدرسه، انضباط بدتر
با یه غرور کاذب رفتنتو دادم ترجیح به التماس کردن
مغز مغز مغز شیرین بود قصههات میدونم
ولی من بازم قلبو میکنم انتخاب، دیوونم
میدونم
بدون هیچ ترسی
همین الانش آینده ندارم، بالاتر اَ سیاهی که نیس رنگی
با اینکه جسمم جوونه و از نظر روحی تو سن دیگم من
با اینکه توی لحظه بودم ولی اون لحظه رو زندگی کردم
با اینکه تاریکه مسیرمو یه نمه دودی
با اینکه هیچوقت واسه مادر نبودم پسر خوبی
با اینکه مبهمه آیندم ولی خوشحالم که واسه زندگی نچیدم پلن روتین
خوشحالم ندارم اَ فردام خبر
خوشحالم که بیخ ریشمه هربار خطر
ترسیم از تعهد ندارم اگه قطع بشه همین الان دم بازدمم
نگاه، نمیکنن تهدیدم اینا
دوس دارم این زندگی بیاهمیت و با ریسک
که امنیتیا، لا اقل قلب سبزه اگ مونده نوار مغزه زرد
باقیشم میذارم دم ورودی جهنم به خودم جواب پس بدم
[همخوان: حسین موسوی]
حیف دست و پام بسته رسماً
هی من توی جنگ سردم
و هی قلبم با پنبه سر زد
تو دوئل نابرابر با مغز زردم
و حیف دست و پام بسته رسماً
من یه آدم چوبی توی جنگ سردم
هی قلبم با پنبه سر زد
تو دوئل نابرابر با مغز زردم