مرد برده داری
در زمین نیست زاری
زندگی شد جاری
از اسوه و استواری
‌ریشه ها در خاک پرچم ها به بالان
پشت شاهه پاک در صف ها سواران
اهرمن پوزه زد بر خاک
میکشد زوزه ضحاک
ارتش به نظم است
کوروش به بزم است
بابل به ترس در صحراست
مرزها آخره دنیاست
میزنند هر دم بر سر جیره خواران
میرسند از غم بر فر ریشه داران
خاندادان دوش بر دوش دارا
جاودان هر کس که بوده با ما
با اصالت ها
می آیند با عدالت ها
مردمه بی باک
می دارند سرزمین را پاک