یوقت ها که حالم بده خسته ام
تو رو تو خیالم بغل می کنم
تو باشی به عشقت همه حرف هامو
بشون دونه به دونه عمل می کنم
یه وقت ها که در گیر این فاصله ام
من و این انتظار من و این حال بد
همون کافه که مونده تو خاطرم
چقدر شیرین بود ، چه تلخ عاشقم
تو تنها ترین لحظه ها گم میشم
که شاید ببینم تو رو با خودم
می خوام این جوری فکر کنم با همیم
دارم با تو آروم قدم میزنم
می خوام حس کنم باز تو رو رو به روم
داری عاشقونه صدام میزنی
تو این لحظه ی کم به چند ثانیه
یه عمره تو چند ثانیه با منی
دارم فکرم و سمت تو می برم
شاید قلب و آسوده خاطر کنم
می خوام عکس روزهای دل بسته رو
با اشک های وابسته ظاهر کنم
تو از این همه فاصله واضحی
ولی من برای خودم مبهمم
تو تاریکی این همه خستگی
می خندم چون از عشق تو روشنم