دلی مینویسم
به یاد روزایی ک با هم بودیم
هنوز حلقت تو دستمه ولی حالا
دست یکی دیگست تو دستت
اون روزا ضربان داشتم
قشنگ یادمه
ولی حالا دیگه
قلبم نمیزنه
حاج عرفان(عرفان کوچکی:eri_k777اینستاگرام)

برو بریم داش...
(ورس)
بدجور شدم وابسته به اون چشات
قلب من وا رفته
میخوام بگم بازم بت که پرته هنوزم حواسم بت
شب شده مرحم دردام نا امید و خیره به فردام
هرچقد که خواستم بمونی بدتر شدی نمک رو زخمام
چشارو بسته خسته از تموم عالمم من
دلت چجوری اومد که بکنی با منم بد؟
همیشه تیشه زد نمیشه آخه ریشه کندم
اولین و آخرین عشق دلم مادرم هست
همیشه گفتن بهم بزرگ شدی یادت میره
تف به روزایی ک هرچی خوردم یادم نرفت
واسه ی عاشقیه دوباره بات خیلی دیره
گفتم ک میمونی و گفتن دیدی آخرم رفت؟
خونمو من پای چشات دادم رفت
چیشد ک از چشم تو افتادم بد
حتی اگه ترکم کنی هر روز هفته
به مصرف عشق تو محتاجم بد
بد تو دام قلب تو افتادم چرا؟
چیشد ک از چشم تو افتادم چرا؟
مگه چقد عوض میشه در آنِ واحد؟
ورق عاشقیه یه آدم بزا بگم
صدای توی مستیم تویی
هرچی میخورم انگاری بس نیست تویی
قله ی اعتمادمو ریختن همه
میگفتی میمونی پس چی شدی؟
عاقبت نامم فقط یک یادگاری میشود
در اتاقم عکس من بر دیواری میشود
یاد آن ایام زیبا یاد آن ایام خوش
که در این ذهن خموش نقش و نگاری میشود...

به خودم قول دادم دیگه هرگز ازت ننویسم
ولی
هربار ک میخورم...
فقط تو جلو چشامی
هر وقت قلمم میره رو کاغذ
اسم تو میاد سر زبونم
اینم دلی...
تقدیم به روزای رفته