شبا به خودت میای میبینی شده یه جا نِگاهِت خیره
میفهمی واقِعیه که با چیزی خوب نمیشه حالِت دیگه
دور از آدما، توی سکوتِ مُطلقِ شب آرامِش اینه
قدیما درست میگفتن که یه روز بزرگ میشی یادِت میره
یادت میره حِس اولین بارا چِجوری بود؟
آخرین بار که واقن حس کردی الان
حالت خوبه کِی و چه روزی بود؟
اونا که میگُفتَن باهاتَن تا تَهش باید تَموم شده بدونیشون
حالا باید قبول کنی که رفتن و عادَت کُنی تو به دوریشون
زندگی سخته، ولی فکر نمیکردم اِنقد سخت
هر چی میگذره نسبت به اِدامش میشه کم رِغبَتم
درگیرِ گذشته، نمیتونم از قبلَنا بِکَّنَم
وابستگی درده، پس به کِسی یا چیزی دِل نَبَند
فقط میاره شب بیداری
تنها میمونی با هر چی داری
آروم آروم میسوزونَتت
میندازتت دور انگاری یه تَه سیگاری
همش تو خودِت یا در دیواری
بالاخره یه جا کَم میاری
خیلی زود میرسی به یه جا که
نه چِشات بازه و نه میخوابی
شَبا دوست دارم برم یه جای دور
یه جا که هیشکی نَباشه بدونِ سَر صِدایِ روز
اما خُب، تنها نِمیشَم چون یه نِگاهه روم
چِشمَک میزَنن بِم ستاره های تو آسِمون…
آخرین کامو از نخ آخر
میگیرم شل تا ببره خوابم
بخوابم دو سه ماه کمه بازم
ولی نباشی نداره شب راحت
دستامم بازه تا بخزی توش
صورتت رو بازوم پات یه وری روم
میتونی شبو باشی نری زود،اینا میتونست حالا باشه ولی بوووم…
میپره پلک
خاطراتو جلو میزنه هی
دوباره یادم میاد رپم همیشه دِلیه نی بره فِیم
چیزی که تو سینمه شکل میدم
یه روز ستارهم میزنه چشمک
کجا منو میبره حسّم
نمیدونم،فقط زمانو میکنم طی
علاقم نیس حتی کاری که توشم
گفتن بهم برم جایی که پول هست
میبرن فکرا منو جای بدی ،میخوام نرم و نمیرسه زورم
میبینم خودمو فردا که کاهم ،جلوم اضطرابایی که کوهَن
قدیما کافی بود دو سه تا xanax
الان اینا تاثیری نداره رو من
میکنم حسودی ،میخوابی راحت
میبری حافظه، میاری طاقت
قصه شبونه چی داری واسم
جز تاول،تاریکی با درد
تو میگی تا بعد
داره صبح میشه میری واقعا
،چشا وامیشن یه آن از سرما
زنگ میخوره همون موقع ساعت